به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله مصباح یزدی در رمضان ۱۴۳۵ پیرامون موضوع «محبت خدا» سخنانی را در دفتر مقام معظم رهبری ایراد کردند که گزیده ای از این مباحث در شماره های مختلف خدمت علاقمندان عرضه خواهد شد.
* جلسه بیست و هفتم: آخرت در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام
- اشاره
در جلسه گذشته ضمن توضیحی درباره مفهوم آخرت در منابع اسلامی، گفتیم واژه «آخرت» در قرآن و سنت به سه معنی به کار میرود:
اول به معنی عالمی که بعد از متلاشی شدن خورشید، ماه، ستارگان و سایر پدیدههای این عالم و نظام حاکم بر آن، آفریده میشود و از ویژگیهای خاصی برخوردار است که ما حقیقت آنها را به درستی درک نمیکنیم. در این معنی نگاهی هستیشناختی به آخرت میشود.
معنی دیگر آخرت بخش دوم از زندگی انسان و جن به عنوان موجوداتی است که دو زندگی دارند: زندگی کوتاه و گذرا در این عالم که با مرگ پایان مییابد؛ و زندگی ابدی و پایدار در عالم دیگر که با مرگ آغاز میشود. این معنی، یک مفهوم انسانشناختی است. این دو معنی از واقعیتی عینی حکایت میکنند و از این منظر نمیتوان گفت دنیا مذموم است.
سومین معنی دنیا و آخرت که مفهومی ارزشی و اخلاقی است از دل بستن به لذائذی حکایت میکند که انسان در بخش گذرای زندگی از آنها بهرهمند میشود. این مفهوم در واقع به معنی حبالدنیا یا تعلق به دنیاست.
قرآن کریم برای این مفهوم تعبیر «ارادةالدنیا» را به کار میبرد: مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الآخِرَةَ [۱]. آن چه در روایات و فرمایشات علمای اخلاق در مذمت دنیا ذکر شده ناظر به این مفهوم است؛ یعنی دلبستگی به لذتهای زودگذر مادی که در این بخش از زندگی برای انسان فراهم میشود؛ وابستگیای که موجب اصالت دادن به زندگی دنیا و لذتهایش میشود؛ در حالیکه اصالت از آنِ زندگی آخرت است و دنیا ابزاری است برای رسیدن به آن. ما باید به تفاوتهای سه معنی مذکور توجه داشته باشیم تا احکام آنها را با یکدیگر خلط نکنیم.
اما سؤال بعدی این است که در آیات و روایات مختلف کدام یک از این سه معنی اراده میشود؟ به عنوان مثال در آیه شریفه فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا [۲]، فریب خوردن از زندگی دنیا یعنی چه؟ مگر امیرمؤمنان علیهالسلام نفرمود: الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَه [۳]؟ اگر دنیا با ما رو راست است، فریب دادنش چیست؟ برای روشن شدن پاسخ این سؤال لازم است جایگاه آخرت در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام را بررسی کنیم. این بحث با تاکیدات مقام معظم رهبری بر فرهنگ و تذکرات ایشان برای پیشگیری از رخنه دشمنان در فرهنگ هم مناسبت دارد. از همین رو مناسب است ابتدا اشارهای به فرهنگ داشته باشیم.
فرهنگ، باورها و ارزشها
برای فرهنگ معانی مختلفی ارایه شده و در این زمینه بحثهای گستردهای در مجامع آکادمیک صورت گرفته که از میان همه آنها مفهوم مورد قبول ما «باورها و ارزشها» است.
بر اساس این تعریف، سایر اموری که گاهی به عنوان فرهنگ از آنها یاد میشود، مقدمات، مظاهر یا نتایج فرهنگ هستند. بنابراین ما برای بررسی جایگاه «آخرت» در فرهنگ اسلامی باید موقعیت آن را در نظام باورها و ارزشهایمان بیابیم.
برخلاف نظام فرهنگی اسلام، در بعضی از فرهنگها بین باورها و ارزشها رابطهای دیده نمیشود و حتی به سختی میتوان یک نظام منسجم فرهنگی از آنها ارائه کرد؛ بلکه مجموعهای از آداب، رسوم، اعتقادات و احیاناً خرافات گردآوری و به عنوان فرهنگ معرفی میشود؛ اموری مثل زبان، گوبش، لهجه، آداب و رسوم مختلف در مراسم عزا و شادی، رقصهای محلی و مواردی از این قبیل را در هم میآمیزند و به آن فرهنگ اطلاق میکنند. اما در صدد ایجاد یا کشف رابطه بین اجزای مختلف باورها و ارزشها نیستند؛ و حتی بعضی تصریح میکنند که اصلاً هیچ رابطهای بین آنها نیست.
مسئله رابطه بین واقعیتها و ارزشها از مباحثی است که به فلسفه ارزشها و اخلاق مربوط میشود و بحثهای مفصلی در خصوص آن انجام شده و در سالهای اخیر هم کتابهای ارزشمندی در این زمینهها نوشته شده است. در اینجا ما اجمالاً به خلاصهای از این مباحث که با بحث ما ارتباط دارد، اشارهای میکنیم.
آخرت در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام
اعتقادات ما در اصول دین و مذهب خلاصه میشود. کسی که به این پنج اصل ایمان داشته باشد مؤمن و شیعه است؛ اما اگر کسی به یکی از اصول سهگانه دین معتقد نباشد، منکر ضروری و از دین خارج است و کسی که به یکی از دو اصل مذهب اعتقاد نداشته باشد، از تشیع خارج است.
بنابراین جایگاه آخرت در نظام عقیدتی ما اعتقاد به این مسأله است که انسان بعد از مرگ زنده میشود و نتایج اعمالش را میبیند.
آیا این اعتقاد، ارتباطی با نظام ارزشی ما هم دارد؟ جواب این پرسش مثبت است؛ چون اعتقاد به خدای یگانه از یک سو، و اعتقاد به قیامت از سوی دیگر نقش بسیار مهم و تعیینکنندهای در نظام ارزشی ما دارند.
همه ما میدانیم کسی که معتقد به قیامت نباشد رفتارش با کسی که معتقد به قیامت است، تفاوت دارد. چگونه؟ فرد معتقد به قیامت میداند کارهایش حساب و کتاب دارد و روزی باید جواب همه آنها را بدهد. از همینرو انگیزه دارد که کار خوب انجام دهد و کار بد را ترک کند. اما اگر کسی صرف نظر از ایمان به خدا، به آخرت اعتقاد نداشته باشد، میگوید کسی به اعمال ما رسیدگی نخواهد کرد و اگر پاداش و مجازاتی هم در کار باشد، در همین دنیاست.
بنا براین، اعتقاد به آخرت مهمترین تأثیر را در رفتار و نظام ارزشی انسان دارد. قرآن هم به این مساله اشاره کرده و میفرماید: یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ [۴]؛ کسانی که کجراهه میروند، رفتار غلط دارند و گناهکارند، در قیامت عذاب شدیدی خواهند داشت؛ چون حساب و کتاب را فراموش کردند و هرگاه موقعیتی پیش آمد بدون توجه به اینکه مجاز هستند یا نه، از شهوترانی پرهیز نداشتند، خشم و غضب خود را مهار نکردند و هر حرکت ناهنجاری را انجام دادند. پس باورهای ما، به خصوص اعتقاد به آخرت به معنایی که در جلسات قبل گفته شد، در نظام ارزشی و رفتاری ما فوقالعاده مؤثر است.
اگر کسی معتقد باشد آدمی بخشی از زندگیاش را در این عالم و بخش دیگری از آن را در عالم دیگر میگذراند، همانگونه که در این دنیا رفتارهایی انجام می دهد و در برابر آن پاداش میگیرد، میتواند کارهایی انجام دهد که در عالم دیگر پاداشش را دریافت کند. این اعتقاد به معاد است. ایمان به معاد یعنی اینکه ما هر رفتاری در دنیا داشته باشیم، نتیجه آن را در آخرت میبینم و آن عالم فقط برای دریافت نتیجه رفتارهای دنیوی ماست و امکان کار کردن در آن نیست.
بنابراین، در مقام ارزشگذاری کارها باید این نکته را هم در نظر بگیریم که هر کاری چه آثاری در زندگی ابدی ما خواهد داشت و فقط به منافع و لذائذ دنیوی آن اکتفا نکنیم. برخلاف بعضی از مکاتب اخلاقی که ملاک ارزش را لذت میدانند که در واقع انکار نظام ارزشی و اخلاقی است؛ چون هر کس هر چه را دوست داشته باشد، انجام میدهد. اما نظام اخلاقی اسلام مبتنی بر نظام عقیدتی است که در مقام سنجش ارزش یک عمل، علاوه بر آثار دنیوی آن، تأثیرش در زندگی ابدی را نیز ملاحظه میکند.
بدون چنین ملاکی قضاوتهای ارزشی ما غلط است و مبنای عقلانی ندارد. تقسیمبندی رفتارهای خوب و بد در دین بر اساس این محاسبات است. این برخلاف بسیاری از نظامهای ارزشی دنیاست که بهترین آنها ملاک خوبی و بدی را مدح و ذم عقلا میدانند؛ اگر عقلا کاری را ستودند، به نظر آنها این کار خوب است و اگر کاری را نکوهش کردند، آن کار بد است. در این نظام ارتباط رفتار با آخرت جایگاهی ندارد. اما اینکه عقلا چه کسانی هستند، ملاک ارزش حکمشان چیست، چه اموری را برای قضاوت خود باید در نظر بگیرند و مسایلی از این قبیل، مشخص نیست. هر چه را مردم خوب بدانند، خوب است. روشن است که چنین نظامی ضعیف است و مبنای عقلانی کافی ندارد؛ زیرا در مقام سنجش و ارزشگذاری یک رفتار باید همه آثارش را تا ابد در نظر گرفت و از آنجا که خود ما نمیتوانیم از عهده چنین محاسباتی برآییم، به دین احتیاج داریم.
تأثیر ایمان به معاد در رفتار
بنابراین، از یک سو ما باید اعتقاد داشته باشیم که عالم دیگری خواهد آمد؛ از سوی دیگر باید ببینیم این اعتقاد در رفتار ما و نظام ارزشی ما چه تأثیری دارد.
این یکی از اصلیترین اعتقادات ماست که قرآن کریم در آیات متعددی بر آن تأکید میکند: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ * یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون[۵]؛ کسانی ادعا میکنند به خدا و روز قیامت اعتقاد دارند، اما دروغ میگویند و قصد دارند خدا را فریب بدهند؛ در صورتی که خود را فریب میدهند.
همه ما میدانیم که ایمان به آخرت یکی از اصلیترین اعتقادات ماست که بدون آن شخص، کافر است؛ اما این اعتقاد چه مقدار در عمل ما اثر دارد؟ قرآن کریم در این زمینه تعبیر جالبی به کار میبرد و میفرماید: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ [۶]؛ کسانی که به پیغمبر صلواتالله علیه و آله تأسی میکنند، امیدوارند که روز قیامت در پیشگاه الهی حاضر شوند. این امید احساس زندهای است، و غیر از اعتقاد به روز قیامت است. آدمی مطالب فراوانی را میداند، اما از بسیاری از آنها غافل است و به آنها توجه ندارد؛ تا زمانی که به او تذکر داده شود. این دانستن غیر از امیدی است که اعتقاد را در ذهن و دل انسان زنده نگه میدارد و موجب میشود آن اعتقاد منشأ اثر باشد. کسانی که امیدوارند در پیشگاه الهی حاضر شوند و در آخرت پاداش اعمالشان را بگیرند، باید به پیغمبر اکرم صلواتالله علیه و آله تأسی کنند. شاید منظور از «ظن» در آیه دیگری که میفرماید: الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ [۷]، چنین حالتی باشد، نه ظن در مقابل شک و یقین.
پس اگر اعتقاد ما به قیامت زنده باشد و در اعماق قلب ما، زیر پردههایی از حجاب پوشیده نمانده باشد، میتواند در اعمال ما منشأ اثر باشد و هر قدر این اعتقاد با طرواتتر و حضورش در ذهن ما بیشتر باشد، بیشتر در رفتار ما اثر خواهد داشت. بالاترین ضمانت اجرایی برای عمل به دستورات شرع و عمل به قوانین معتبر، همین اعتقاد به روز قیامت و رسیدگی به نتیجه اعمال و توجه داشتن به این اعتقاد است؛ همچنانکه فراموش کردن آن باعث آلوده شدن انسان به گناهان میشود. شاید اگر از بسیاری از کسانی که به عذاب گرفتار میشوند پرسیده شود، بگویند ما قیامت را قبول داریم؛ اما گویا چنین اعتقادی نداشتهاند. چون حضوری در زندگیشان نداشته است. اعتقاد زمانی در نظام ارزشی و نظام رفتاری ما اثر مثبت خواهد داشت که در ذهن انسان حضور فعال داشته باشد؛ و فراموش کردن آن هم اثر منفی خواهد داشت.
ما باید نسبت به اعتقاد به خدا و ایمان به روز قیامت که در زندگیمان منشأ اثر میشود، اهمیت بدهیم و همیشه آنها را در ذهن خود زنده نگهداریم.
ثمره این امر این است که انسان باید کارهای خوب انجام بدهد. در اینجاست که مسأله تشخیص خوب و بد مطرح شده، به دنبال آن بحث نبوت میآید؛ باید پیامبرانی از سوی خدا بیایند و بگویند چه کاری موجب رضایت خداست.
نگرش و انگیزه
یکی از عجایب حکمت الهی این است که موجودی را خلق کرده که هم میتواند بازیگر باشد و هم تماشاگر؛ موجودی که میتواند رفتارهای خود را مطالعه و ارزیابی کند. به عنوان مثال آنچه طبیعتاً آدمی را به سر سفره میکشاند، گرسنگی است. رفع گرسنگی، یا احساس لذتی که از خوردن غذا حاصل میشود، انگیزهای است برای اینکه انسان به دنبال تهیه غذا برود و همه مقدمات لازم برای این کار را فراهم کند. اگر ما همه رفتارهایمان را بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که برای هر یک از آنها انگیزهای داریم. این انگیزهها از نظام ارزشی ما اثر میپذیرد.
انگیزه ما در تمام این حرکات و سکنات ممکن است لذتها و رنجهای دنیا باشد؛ کاری را انجام میدهم تا از آن لذت ببرم یا از رنجی فرار کنم. زحمتهای فراوانی را متحمل میشویم تا به آرزوهای خود برسیم و هر چه بیشتر دنیا را بشناسیم، آرزوهایمان طولانیتر میشود. به دنبال کسب درآمد میرویم، تا ازدواج کنیم، صاحب فرزند شویم؛ شغلی داشته باشیم، موقعیتمان در اجتماع بهتر باشد، مردم به ما احترام بگذارند و الی آخر. بعد از همه آرزوهایی که برای خودمان داشتیم، به فکر آینده فرزندانمان هستیم.
همه این خواستهها و تمایالات در اعمال ما اثر میگذارد و میتواند ما را به سوی دنیاطلبی بکشاند. اما ممکن است همه این کارها، حتی یک چشم بر هم زدنش بهگونهای انجام شود که به انگیزه آخرت باشد. نگاه به پدر و مادر از روی احسان اجر و ثواب اخروی دارد؛ دیدن چهره عالم و سادات ثواب دارد. انسان چشم باز میکند و با نگاه کردن به فردی ثواب میبرد. همان حرکات چشم و دست و پا، و همان نشستن و برخاستن، و خوردن و خوابیدن است؛ اما با تفاوت انگیزه و محرک، ارزش آن متفاوت میشود.
انگیزه نیز از نگرش سرچشمه میگیرد. اگر نگرش شخص این باشد که هر چه هست و نیست، لذتهای مادی دنیاست، رفتار او یک ارزشی خواهد داشت؛ و اگر معتقد باشد که چیزی بیش از لذت مادی در کار است و باید روی آن هم حساب کرد، کارهای او ارزش دیگری خواهد داشت.
برای این دو نگرش دو قطب وجود دارد: اول آن که آدمی از ابتدا تا انتهای زندگیاش به اندازه سر سوزنی به آخرت فکر نکند؛ در مقابل این قطب، کسانی هستند که سراسر زندگی خود را سفر و مقدمهای میدانند برای حیات دیگری که در آن نتایج رفتار و کردار خود در این عالم را میبینند و تمام توجهشان به آن عالم است. چنین کسی حتی در نگاه کردن هم به دنبال پرهیز از عذاب و کسب ثواب اخروی است و اگر احتمال گناه در یک نگاه بدهد، از آن چشم میپوشد؛ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ [۸]. نگاه، همان نگاه است؛ راه رفتن هم همان است؛ خوردن هم همان است؛ اما تفاوت ارزشی آنها از زمین تا آسمان است. بین این دو قطب هم مراتب نامحدودی است؛ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا [۹]؛ کسانی که گاهی به سوی این قطب گرایش دارند و گاهی به قطب دیگر.
با مطرح شدن نوع نگرش است که پای ارزشگذاری به میان میآید. کسانی که به کلی آخرت را فراموش کنند، یا آن را منکر شوند، تمام توجهشان به این است که در این دنیا چه بهرهای ببرند. چنین کسانی حتی در حرکتهای عظیم اجتماعی مثل انقلاب هم به دنبال رسیدن به آسایش و راحتی دنیوی هستند.
از نگاه ایشان بالاترین ارزشی که برای آدمیزاد مطرح میشود عدالت اجتماعی است؛ اما آیا این نهایت کار است، یا عدالت هم وسیلهای است برای رسیدن به ارزشهای اخلاقی بالاتر؟ بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ [۱۰]؛ نهایت علم این گروه به همین دنیا ختم میشود و با رسیدن به مرگ به بنبست میرسند.
همه آنچه در زمینه دنیاخواهی و آخرتطلبی گفته شد، در این خلاصه میشود که نیت و انگیزه من و شما چیست که در نتیجه نگرش ما به زندگی و دنیا و آخرت و ارزشگذاری آنها حاصل میشود؟ البته همه این بحثها زمانی قابل طرح است که اعتقاد به معاد به آن مفهومی که گفته شد، باشد. در غیر این صورت، جایی برای این بحثها نیست. کسی که منکر آخرت است، تأثیر رفتارهای دنیوی در آخرت برایش معنی ندارد. پس باید اول چنین اعتقادی برای انسان ثابت شود، تا پس از آن، این باور در رفتارش اثر بگذارد و بشود آخرتخواه. مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الآخِرَةَ؛ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا [۱۱].
چرایی مذمت دنیاطلبی
اما چرا دنیاخواهی مذمت میشود؟ چون کسی که به دنبال دنیا باشد، بهرهای از سعادت آخرت نخواهد داشت. چنین کسی برای آخرتش کاری نکرده که ثمره آن را در آخرت ببیند. او کارهایش را برای دنیا انجام داده و نتایج آن را دیده است.
در روز قیامت به چنین کسانی گفته میشود: أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا [۱۲]؛ در دنیا کارهایی را انجام دادید تا خوش باشید؛ از نتایج کارهایتان هم بهرهمند شدید؛ پس برای شما در آخرت بهرهای نیست. البته خداوند در آیه دیگری میفرماید: کسانی هم که برای دنیا کار میکنند، به همه خواستههایشان نمیرسند؛ مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ [۱۳]. طالبان دنیا همه عالم را برای خودشان میخواهند؛ بهترین کاخها، بهترین ریاستها، بهترین شادیها و...؛ اما آیا به همه آنچه میخواهند، میرسند؟ اگر چنین بود، در این عالم این همه جنگ و دعوا نبود. تزاحم بین خواستههای دنیاطلبان موجب این جنگها میشود. اما کسانی که به دنبال آخرت هستند، خداوند بیش از آن چه فکر میکنند، به آنها میدهد؛ لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ [۱۴]؛ هر چه بخواهند هست، حتی بیش از آن. چون بسیاری از پاداشهای خداوند برای بشر قابل تصور نیست؛ از همین رو خواستشان به آن تعلق نمی گیرد.
خداوند در آیهای گروهی دیگر از آخرتجویان را چنین معرفی میکند: وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ؛ اما پاداش آنها را با تعبیری فراتر از مزد بیان کرده و میفرماید: فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا. معنی این تعبیر خیلی والاست و ما از درک آن عاجزیم.
خداوند از بندهای در مقابل عملی که خود او توفیقش را داده، انگیزهاش را در او ایجاد کرده، راهش را به وی نشان داده و اسبابش را فراهم کرده تا این بنده بتواند آن کار را انجام دهد، تشکر میکند؛ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا؛ نپرس چه پاداشی به آنها میدهد!
گفتیم در نظام ارزشی اسلام برای دنیاطلبی و آخرتطلبی دو قطب میتوان تصور کرد: قطب اول این است که آدمی به طور کلی آخرت را فراموش، یا انکار کند؛ قطب دیگر هم این است که تمام توجهاش به آخرت باشد. مصداق بیّن چنین کسانی که در میان افراد عادی کمتر پیدا میشوند، انبیا و اولیا صلواتالله علیهم اجمعین هستند؛ شاید بعضی از تربیتیافتگان مکتبشان هم، چنین باشند. اما اکثر افراد، بین این دو قطباند؛ گاهی به یاد آخرتاند؛ گاهی نیز آن را فراموش میکنند. این جاست که باید سعی کنیم اعتقاد به آخرت را زنده نگاه داریم و دائماً به آن توجه داشته باشیم تا در اعمال ما مؤثر باشد.
در روایت نیز نقل شده که أَکْیَسُ النَّاسِ مَنْ کَانَ أَشَدَّ ذِکْراً لِلْمَوْت[۱۵]؛ زیرکترین مردم کسی است که بیشتر به یاد مرگ باشد. زیرا زمانی که انسان به یاد مرگ و حساب و کتاب روز قیامت است، اعمالش را درست انجام میدهد، و به زندگیاش درست رسیدگی میکند. این، زیرکی است. اما زمانی که مرگ را فراموش کرد، گرفتار جهل و غفلت میشود. چنین کسی کیاست و زیرکی ندارد و فریب میخورد. بنابراین ما باید ببینیم چگونه یاد مرگ و قیامت بیشتر در ذهنمان باشد تا رفتارهایمان بر اثر آن اصلاح شود.
ابعاد آخرت طلبی
بحث دیگری که به دنبال این مسأله مطرح میشود این است که آیا اهمیت دادن به آخرت فقط در مسائل شخصی است، یا در جنبههای اجتماعی هم این مسأله مطرح است؟ آیا ما غیر از این که باید خودمان به فکر قیامت باشیم، باید دیگران را هم به فکر آخرت بیندازیم؟ آیا کسانی مسئولیت قانونی و رسمی دارند برای اینکه مردم به آخرت بیاندیشند؟ آیا دولت هم وظیفهای در این زمینه دارد، یا به قول بعضی، این کار مربوط به متوهمین و بیکارههاست!؟ آیا در نظام اسلامی مسئولیت یادآوری آخرت و تنظیم روابط بین افراد به گونهای که برای آخرت مفید باشد، جزء وظایف دولت و مسئولین و متعهدین اجتماع هست؟ البته تبیین وظایف و مسئولیتهای دولت در جامعه اسلامی و رابطه دولت و ملت بحث گستردهای است که باید در فلسفه سیاست بررسی شود.
آنچه به بحث ما مربوط میشود این است که آیا در نظام ارزشی اسلام که برای زنده نگاهداشتن یاد آخرت اهمیت قائل است، حد واجبی برای این امر مشخص شده که اگر نباشد، افراد خسارت میبینند؟ یا یادآوری مرگ هم از فضائلی است که هر چه بیشتر باشد، بهره آدمی از ثوابش افزایش خواهد یافت؟ آیا میتوان گفت غفلت از مرتبهای از یاد آخرت مساوی با انکار دین است و فراموش کردن آن تدریجاً انسان را به کفار ملحق میکند؟
اعتقاد به آخرت (و اعتقادات دیگر) آنچنان در رفتار آدمی مؤثر است که تعجب انسان را برمیانگیزد. با دقت در آیات قرآن میتوان مواردی از این امر را مشاهده کرد.
به عنوان مثال قرآن میفرماید: بعضی از مردم زمانی که نام خدا بهتنهایی برده میشود، ناراحت میشوند و اشمئزاز پیدا میکنند؛ وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ [۱۶]. کسانی از بحث توحید، خداشناسی و خداپرستی ناراحت میشوند که اعتقاد به آخرت ندارند؛ نه تنها از این بحثها استقبال نمیکنند، بلکه از آن مشمئز میشوند! مگر نشنیدهاید کسانی میگویند: بیسوادها و بیکارهها به دنبال این حرفها هستند! ببینید آمریکا به کجا رسیده! آنوقت ما دلمان به انقلاب خوش است!
علت این اشمئزاز از بحث درباره خدا و خداشناسی و توحید این است که ایمان به آخرت ندارند. یعنی انکار آخرت، یا ضعف ایمان به آخرت باعث میشود اعتقاد به توحید هم ضعیف شود. عدم اهتمام به آخرت، توحید را هم از انسان میگیرد، و نه تنها زندگی دنیایش را خراب میکند، سعادت آخرت را هم از او سلب میکند و او را به عذاب شدید مبتلا میگرداند و به خزی و رسوایی دنیا هم مبتلا میشود.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
پاورقی:
[۱]. آلعمران(۳) / ۱۵۲.
[۲]. لقمان(۳۱) / ۳۳.
[۳]. نهجالبلاغه، ص ۴۹۳، خطبه ۱۳۱.
[۴]. ص(۳۸) / ۲۶.
[۵]. بقره(۲) / ۸-۹.
[۶]. احزاب(۳۳) / ۲۱.
[۷]. بقره(۲) / ۴۶.
[۸]. نور(۲۴) / ۳۰.
[۹]. توبه(۹) / ۱۰۲.
[۱۰]. نمل(۲۷) / ۶۶.
[۱۱]. اسراء(۱۷) / ۱۹.
[۱۲]. احقاف(۴۶) / ۲۰.
[۱۳]. اسراء(۱۷) / ۱۸.
[۱۴]. ق(۵۰) / ۳۵.
[۱۵]. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص: ۳۹۵.
[۱۶]. زمر(۳۹) / ۴۵.